Metal Gear Survive، نه آن افتضاح تمامعیاری است که از مواجهه با آن میترسیدیم و نه لیاقت بودن در مجموعهی بزرگ Metal Gear را دارد. با زومجی و بررسی این بازی، همراه باشید.
لحظهی آغاز شدن Metal Gear Survive، لحظهی آزاردهندهای است. نه به خاطر این که بازی در آن دقایق تجربههای بدی را ارائه میکند و نه به خاطر این که به طور کلی در آن بخش با مشکل خاصی مواجه باشیم. اتفاقا از قضا، ۳۰ دقیقهی آغازین اثر، شاید بهترین دقایق آن هم باشند. دقایقی که در آنها میشود ریشههای Metal Gear را به شکل قابل قبولی دید و این، همان چیزی است که خیلی سریع، آزارمان میدهد. بازی، با نمایش به خصوصی از کاتسینهای جذاب آغاز میشود. شما را نمیدانم، اما شخصا خودم وقتی تصویر جابهجا شدن صدها جسد و در پشت آنها جلوهی صحبت کردن چند فرد احتمالا والامقام سیاسی یا نظامی را میبینم، حجم زیادی از کانسپتهای شگفتانگیز بررسیشده در این مجموعهی شگفتانگیز، در برابر چشمانم ظاهر میشوند. تصویری از خیانتهای گوناگونی که در این داستانها شاهدشان بودیم؛ از استادی که به خاطر یک بازی سیاسی کثیف به قتل رسید گرفته تا خیانتهایی که «بهشت بیرونی»، رویای Big Boss را نابود کردند. این وسط، همهچیز به این کاتسینهای جالب هم خلاصه نمیشد. بازی، هنرمندانه بین قسمتهایی که در آنها نام و چهرهی کاراکترتان را مشخص میکردید و شاتهایی از گذشته و حال، جابهجا میشد و حداقل برای چند دقیقه، به نوعی حس و حال لحظات آغازین MGS V، یکی از برترین ساختههای انتشاریافته در نسل هشتمِ دنیای بازیهای ویدیویی را یادآور میشد. همهی اینها اما در آنجایی رنگ باخت که کنترل شخصیت اصلی بازیام را در دست گرفتم و پس از چند دقیقه، با وارد شدن به یک اتاق، سکانسی نهچندان بیشباهت به لحظات شروع شدن برخی از قسمتهای مجموعه بزرگ در دنیای بازیهای ویدیویی یعنی Resident Evil را تماشا کردم. سکانسی که در حقیقت اصلا سکانس بدی هم نبود، شاید جذاب نیز به نظر میرسید اما به شدت آزارم داد. چرا؟ چون تماشای این که نسخهی تازهی یکی از بزرگترین حماسههای داستانی هنر هشتم که سالهای سال کهنالگو میآفرید، حالا دارد از الگوهای ساختهشده توسط دیگر بازیها تقلید میکند، بیشتر از همیشه یک جمله را فریاد میزد: «متالگیر»، بدون هیدئو کوجیما هرگز «متالگیر» نبوده، نیست و نخواهد بود؛ این پاراگراف، تمام نقد ساختهی جدید کونامی برای من و دوستداران مجموعهی عظیم Metal Gear است و از اینجا به بعد کار، همهی ابعاد Metal Gear Survive به عنوان یک بازی ویدیویی، برایتان شرح داده میشود.
شاید نخستین نکتهای که میتوان دربارهی اسپینآف مجموعهی «متالگیر» گفت، چیزی نباشد جز این که بازی، اصلا و ابدا به جز در هنگام شروع همهچیز، چیزی به نام داستان را درون خودش جای نداده است. ماجرا، صرفا از این قرار است که در انتهای رخدادهای بازیِ Metal Gear Solid V: Ground Zeroes، یک کرمچاله در بالای Motherbase به وجود آمد و تعداد زیادی از سربازان و اشیای حاضر در آنجا را به داخل خودش کشید. کرمچالهای که به دنیایی موازی و جایی ختم میشود که در آن موجودات زامبیمانندی با نام Wandererها و هیولاهایی گوناگون حکمفرمایی میکنند و از قضا یک منبع انرژی پرقدرت و مهم نیز به حساب میآید. انسانها هم که این موقعیت را دیدهاند و از رخدادِ اتفاق افتاده مطلع هستند، تصمیم میگیرند با بهرهبرداری از تکتک سربازهای فرستادهشده به آن دنیا، تا میتوانند به جمعآوری این انرژی خاص که Kuban خطاب میشود بپردازند. در آغاز بازی، به نظر میرسد که تمامی این صحبتها، در حال اشاره به داستان عجیب و مهمی هستند که قرار است در این دنیا بشنویم ولی کافی است چند ساعت از تجربهی اثر بگذرد، تا بفهمید که نه! اینها فقط بهانهای برای آن بوده که کونامی، شما را در برهوتی بیپایان بیاندازد و مجبورتان کند که برای کاراکترتان، آب و غذا پیدا کنید. نمیخواهم وقت خودم و زمان ارزشمند شما را تلف کنم. پس با این اوصاف، شاید بشود همهچیز را در یک جمله به شکل خلاصه نوشت: Metal Gear Survive، مطلقا به عناصری با عناوین داستان، قصهگویی و شخصیتپردازی توجهی نداشته. پس اگر داستان بازیها برایتان نقشی کلیدی در تعیین این که میخواهید آنها را تجربه کنید یا نه دارد، هیچ دلیلی برای خرید Metal Gear Survive ندارید.
گیمپلی بازی، بر پایههای گوناگونی سر و شکل گرفته که بدون هیچ شک و شبههای در جلوههای یکتای خودشان، مشکلات بیشماری را یدک میکشند اما کونامی، توانسته با ترکیب همهی آنها با یکدیگر، تجربهی قابل قبولی را حداقل برای برخی مخاطبان فراهم کند. در دنیای Metal Gear Survive، شما پیش از هر چیز دیگر، باید برای زنده نگه داشتن کاراکترتان، به دنبال یافتن آب و غذا برای او باشید. البته برخلاف غذا که برای یافتنش وادار به تجربهی گشتوگذارهایی خستهکننده در مکانهای گوناگونِ نقشهی نه چندان بزرگ بازی هستید، آب هرگز برایتان تبدیل به مسئلهی خاصی نخواهد شد. چرا که شما همیشه و از همان ابتدای کار، تعداد زیادی بطری خالی پیدا خواهید کرد که در برکهای نزدیک به Motherbase و بسیاری از نقاط دیگر، میتوانید دائما آنها را کنید. پس حتما میپرسید چرا کونامی، اصلا چنین چیزی را در بازیاش جای داده؟ واقعیت این است که شما تا ساعتها پس از آغاز تجربهی Metal Gear Survive، توانایی پاک کردن آبهای کثیف این برکهها را ندارید و برای از دست ندادن جان و کم نشدن توانتان برای حرکت و به خصوص دویدن در محیط، وادار به نوشیدن آب کثیف هستید. خوردن آب کثیف هم هر چند دفعه یک بار، سبب مسمومیتتان میشود و کاری میکند در فاصلههای زمانی ثابتی از یکدیگر، چند ثانیه در جایتان متوقفشده و نتوانید به حرکت بپردازید. نتیجه چیست؟ این که در موقعیتهای خطرناک زامبیها راحتتر به شما نزدیک میشوند و به بچگانهترین حالت ممکن، گیمپلی دشوارتری را تجربه میکنید. این یکی را به طور کامل برایتان مثال زدم اما یکی از بزرگترین نکات منفی بازی آن است که در دنیای Metal Gear Survive، از این توهینها به شعور مخاطب و از این حقههای ساده برای سختتر کردن بازی را به وفور مشاهده میکنید.
نمیدانم دقیقا چگونه میتوان به شکل صحیح این بررسی را به پایان رساند و چگونه میتوان درست به خوب بودن نسبی یک بازیِ نه چندان خوب، برای عدهای از مخاطبان اشاره کرد. اما بگذارید خیلی ساده، بگویم احساس شما نسبت به این اثر، به آن مربوط میشود که کدام ژانر بازیها را دوست دارید. اگر میبینید نکات منفی چیزهایی هستند که حضورشان در یک ساخته از دنیای گیم برایتان آنقدرها هم ناراحتکننده نیست و برای نکات مثبت ذکرشده، ارزش زیادی قائل میشوید، قطعا خرید این بازی چهل دلاری را نباید به تعویق بیاندازید. در غیر این صورت اما خیر، هیچ دلیلی برای تجربهی Metal Gear Survive وجود ندارد. همهی اینها به کنار، میخواهم یک جمله را فقط و فقط خطاب به طرفداران مجموعهی «متالگیر» بگویم: این بازی را نخرید. به هیچ عنوان و به هیچ دلیلی. تماشای نابود شدن فرانچایزی بزرگ که شاهکارهای گوناگونی را وسط دنیایش جای داده بود، به طرز انکارناپذیر و بزرگی، دردآور و ناراحتکننده است.